هرج و مرج و وحشت خالص، این چیزی است که شاهدان تیراندازی روز دوشنبه در هایلند پارک، حومه ثروتمند شیکاگو، توصیف می کنند. من جسدی را در یک حوض خون در دو متری جایی که ما بودیم دیدم. این شانس محض بود که گلوله نخوردیم.’
احتیاط: این مقاله حاوی جزئیاتی است که ممکن است تکان دهنده باشد.
به گفته Zoe Pawelczak، هنگامی که اولین گلوله ها شلیک شد، بسیاری از حاضران در رژه روز ملی ابتدا به آتش بازی فکر کردند. ‘این چیزی است که همه فکر می کردند. پدرم فکر می کرد که این بخشی از نمایش است. اما من گفتم: “نه بابا… چیزی اشتباه است”. وقتی همه پشت سر ما ناگهان شروع به راه رفتن کردند، او را به سمت خود کشیدم. دوباره به عقب نگاه کردم و دریای وحشت را دیدم. مردم را دیدم که روی هم افتادند. دختری را دیدم که در پنج متری تیر خورد. مرگش را دیدم من هرگز چیزی شبیه آن را ندیده بودم.
پاولچاک و پدرش به مدت یک ساعت پشت یک زباله دانی پنهان شدند تا اینکه توسط پلیس به مغازه ای برده شدند و در زیرزمین پناه گرفتند. او و پدرش آسیبی ندیدند، اما سایرین در فروشگاه مجروح شدند. «یک مرد از ناحیه گوش مجروح شد، تمام صورتش غرق در خون بود. دختر دیگری را بردند، به پایش شلیک کردند.
پس از چند ساعت به افراد حاضر در زیرزمین اجازه داده شد از مغازه پلیس خارج شوند. «خیابانها غرق خون بود. مثل یک منطقه جنگی بود. مردی از بچه های دیگرش خواست تا برود و پسرش را پیدا کند. بچه ها وحشت کردند، پدرشان آنها را در سطل زباله گذاشت تا آنها را در امان نگه دارد.
“همسرم خود را روی بچه ها انداخت تا با بدنش از آنها محافظت کند”
استیو تیلکن و همسرش و دو نوهشان نیز ساعتها در همان زیرزمین مخفی شدند و پلیس در جستجوی عامل جنایت بود. او هم در ابتدا فکر می کرد که این آتش بازی است، اما نوه 13 ساله من در مدرسه تمرینات تیراندازی انجام داد. او ناگهان خود را روی زمین انداخت و برادرش را نیز پایین کشید و شروع به گریه کرد. همسرم چند ثانیه ای فلج ایستاد تا اینکه متوجه شد چه اتفاقی می افتد و بعد خودش را روی بچه ها انداخت تا با بدنش از آنها محافظت کند. و تنها پس از آن بر من سپیده دم، و من نیز خود را بر روی آنها انداختم.
اما بعد متوجه شدیم که در دید تیرانداز هستیم. ممکن بود اینطور تیر خوردیم، یک گلوله همه بدنمان را سوراخ کند. به همین دلیل وارد آن فروشگاه شدیم. جسدی را در دو متری جایی که ما بودیم در یک حوض خون دیدم. این شانس محض بود که گلوله نخوردیم.’
پرواز
لتام برنز می خواست زودتر به آنجا برسد. همانطور که او سعی میکرد جای خوبی برای خود، یکی از دوستان و پنج فرزندشان پیدا کند، مرد – تیراندازی در اوقات فراغتش – صدایی آشنا شنید. من صدای شلیک 20 تا 30 گلوله را شنیدم. مشخصاً نیمه اتوماتیک بود، پشت سر هم. بنابراین من به فرزندانم فریاد زدم: “شلیک! برگشت به ماشین! سریع!”‘.
عکس: AFP
خانواده در آن زمان در حدود 150 متری مرد مسلح قرار داشتند که خود را روی پشت بام مغازه نصب کرده بود و از آنجا به طور بی رویه به سمت جمعیت شلیک کرد. برنز میگوید تمرینهایی که فرزندانش قبل از تیراندازی در مدرسه انجام داده بودند در آن زمان نتیجه داد. “آنها آرامش خود را حفظ کردند و به سرعت برگشتند. در خانه می خواستند بروند داخل استخر، اما هلیکوپترها همچنان بالای سرشان پرواز می کردند. و تیرانداز هنوز آزاد بود.’
صدمات جدی
کریستن کارلسون پس از اولین شلیک به همراه دو فرزندش به خانه مادرش که چند بلوک آنطرفتر زندگی می کند هجوم آورد. ما ترس را در چهره افرادی که از آنجا عبور می کردند دیدیم. همه چیز را رها کردند و راه افتادند، وحشتناک بود. ما به آنها کمک کردیم تا به حیاط خلوت بروند تا پنهان شوند. من هم دیگر اینجا زندگی نمی کنم، اما می ترسم سوار ماشینم شوم و به خانه بروم. بنابراین ما نیز در اینجا پنهان خواهیم شد.
دکتر دیوید باوم نیز به عنوان تماشاگر در این رژه حضور داشت و می گوید به زودی تصویر اجساد قربانیان را فراموش نخواهد کرد. این دقیقاً تصویری نیست که بتوانید به راحتی حتی به عنوان یک پزشک آن را پردازش کنید. آنها به طرز وحشتناکی تغییر شکل داده بودند: جراحاتی که احتمالاً در زمان جنگ میبینید، جراحاتی که فقط با گلولههایی که اجساد را منفجر میکنند، میتوانید دریافت کنید.»
“تعجب کردم که اینقدر طول کشید”
لری بلوم که 15 سال است در هایلند پارک زندگی می کند، عزادار اتفاقاتی است که در محله او رخ داده است. با توجه به تنشها در این کشور، من متعجب و سپاسگزار بودم که هنوز این اتفاق نیفتاده است. اما وقتی امن شدم و توانستم برای چند ثانیه نفس راحتی بکشم، فکر کردم، “بله، می بینید، بالاخره اینجا اتفاق افتاد.” این غم انگیز است، اما من متعجبم که این مدت طولانی شد.