اگر دوستان من بخواهند مهمانی را بسیار گرانتر از توان من داشته باشند، چه می شود؟

در این میز کمک هر روز در مهمانی های پایان سال به یک سوال می پردازیم. امروز: سوالی خطاب به نویسنده مشاوره ما Lieve Van de Velde، از خواننده ای که اگر پول داشت خوشحال می شد با دوستانش جشن بگیرد.

سلام عزیزم،

از زمانی که طلاق گرفتم، بین دوستانم کسالت مالی داشتم – همه دو درآمدی با دستمزد خوب. اخیراً با هم برای یک وعده غذای مفصل رفتیم، در حالی که من واقعاً توان خرید آن را نداشتم.

در این بین، آنها از قبل برنامه ریزی می کنند تا با گروه دوستان ما یک سفر شهری (گران قیمت) به خارج از کشور انجام دهند. من دوست دارم، اما بودجه آن را ندارم. یکی از دوستان متوجه می شود که من می توانم کمتر از او سخاوتمند باشم و مرتباً به من پیشنهاد می دهد که وقتی بیرون می رویم با من رفتار کند، اما این باعث می شود احساس ناراحتی کنم.

آیا باید توسط دوستانم اسپانسر شوم؟ یا می توانم نقش قاتل سرگرم کننده ای را بازی کنم که از آنها می خواهد سبک زندگی خود را با بودجه کمتر من تطبیق دهند؟ به طور خلاصه، چگونه می توانم شکاف دستمزد را با دوستانم حل کنم؟

کاترین (39)

کاترین عزیز

نامه شما مرا به یاد آن یکی از قسمت ها انداخت دوستان: “یکی با پنج استیک و یک بادمجان”. پول در آن شکاف ایجاد می‌کند که حتی باعث می‌شود به عنوان بیننده فکر کنید: اوه من، این هرگز بهتر نمی‌شود. این دقیقاً همان شکافی است که شما توضیح می دهید، شکاف دستمزد بین دوستان. فقط سه تای آنها در یک طرف شکاف هستند در حالی که شما تنها می میرید. در آن اپیزود، ریچل، جوی و فیبی می‌خواهند به راس، مونیکا و چندلر بفهمانند که نمی‌توانند از نظر مالی ادامه دهند. وقتی برای هدایای تولد گران قیمت، یک رستوران یا یک کنسرت راک برنامه ریزی می شود، آنها با ناراحتی در صندلی های خود می چرخند. در پاسخ به این اعتراف، راس، مونیکا و چندلر با انواع و اقسام رفتارها ظاهر می شوند. شاید هم بمبی انداختند. چون سه نفر دیگر خیلی کوچک هستند. نه، حتی کوچکتر از خیلی کوچکتر.

این چیزی است که من نیز با شما خواندم، وقتی دوستان می خواهند برای شما هزینه کنند، احساس ناراحتی می کنید. میفهمم، متوجه هستم، درک میکنم. قابل تشخیص است و انسان است. در عین حال تعجب می کنم که چرا اینطور است. پول و داشتن یا نداشتن پول ظاهراً به دلیل یک اتصال کوتاه عصبی عجیب و غریب در سر ما شروع به متمایل شدن به سلول های فکری کرده است که ارزش خود را تعیین می کنند. در حالی که اگر عقلانی به آن نگاه کنید، یکی به دیگری ربطی ندارد. شاید دوستان شما فکر می کنند ارزش شرکت شما بسیار بیشتر از پول حمایتی است که به حساب خود می گذارند. زیرا این چیزی است که ما در مورد آن صحبت می کنیم: دوستان، دوستی. افرادی که شما را می شناسند، افرادی که شما را دوست دارند. شاید آن شام های گران قیمت وقتی شما آنجا نیستید ساکت و خسته کننده باشند؟ و آیا داستان هایی که سر میز می گویید ارزش طلا دارند؟

شما می نویسید که یکی از دوستان آن را فهمیده است. چگونه ممکن است، من تعجب می کنم. چرا بقیه نه؟ ما در اینجا در مورد روابط دیپلماتیک یا روابط تجاری صحبت نمی کنیم، درست است؟ ما در مورد دوستان صحبت می کنیم. دلیلی وجود ندارد که در مورد آنچه که احساس می کنید صراحتا صحبت نکنید، درست است؟ صادقانه و صریح به آنها بگویید: فکر نمی کنم متوجه شده باشید که بودجه من مال شما نیست. بیا، اگر حتی جوی وان فرندز هم می توانست این کار را انجام دهد. حتی لازم نیست بگویی متاسفم آیا این زیبایی دوستان نیست؟ اینکه مجبور نیستی ظاهرت را حفظ کنی، مجبور نیستی تظاهر کنی؟

خوب، نمی گویم آسان است. شما کمی خود را در معرض دید قرار می دهید و خود را در موقعیتی آسیب پذیر قرار می دهید. اما به نظر من دقیقاً به خاطر همین آسیب پذیری است که دوستی می تواند معتبرتر و عمیق تر شود. و اگر اینطور نیست، ممکن است مجبور شوید ارزش دوستی را زیر سوال ببرید.

و سپس، وقتی آن کارت‌ها کاملاً روی میز هستند، سه گزینه وجود دارد. آ. با آنها بیرون نمی روید یا کمتر. دو، آنها شما را اسپانسر می کنند. سه، آنها با بودجه شما سازگار می شوند.

فکر نمی کنم اولی یک گزینه باشد. گزینه دو و سه کاملاً قابل تعویض هستند. در مورد گزینه سه چیزهای زیادی برای گفتن وجود دارد. اوقات خوش با دوستان همیشه نباید نصف پا هزینه داشته باشد، درست است؟ یک عصر دیوانه‌کننده در اطراف اسپاگتی در کافه‌هایی با نام‌هایی مانند پی کلاک یا دی روزنکرانس، معمولاً خاطرات عمیق‌تری نسبت به یک شب با هفت غذا روی یک سفره نشاسته‌دار به تصویر می‌کشد. یا چقدر خوب است که به یک پیک نیک یا یک شب نوشیدنی با تاپاس در خانه کسی فکر کنید.

وقتی سؤال شما را در قفسه کتابم گذاشتم، اپیکور، فیلسوف یونانی که از طرفداران غذا و نوشیدنی خوب بود، اما دوستی برای او حتی در فهرست بالاتر بود، بیرون می‌افتد. خواندم: «به جای اینکه چه چیزی بخورید و بنوشید، بهتر است به این فکر کنید که با چه کسی می‌خواهید بخورید و بنوشید. زیرا بدون دوست زندگی ما مانند غذا دادن به شیر یا گرگ است. یا به قول Bond No Name: “مزه دوستی بهتر از گران ترین شام است.”

من قبلاً گزینه سه را در بالا ذکر کردم.کلید این امر در ذهن خود شما نهفته است. فرض کنید دوستان شما مشتاق هستند که به شما بپیوندند و به همین دلیل است که پیشنهاد می کنند سهم شما را بپردازند. زیرا همانطور که کلودیا شیفر زمانی آن را در یک آگهی تبلیغاتی جاودانه کرد، شما ارزشش را دارید.

آیا خود شما هم سوالی دارید؟ آنها را به [email protected] ایمیل کنید، و ما به دنبال پاسخ خواهیم بود. همچنین، اگر توصیه طلایی دارید که می‌خواهید با سایر خوانندگان به اشتراک بگذارید، می‌توانیم آن را در این ستون به اشتراک بگذاریم.

* مقاله بالا از آرشیو ما است که در ابتدا در 24 سپتامبر در بخش نامه های عاشقانه ما ظاهر شد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *