چرا گاهی اوقات انجام کاری که می خواهید در یک روز تعطیل بسیار سخت است

فرض کنید یک روز تعطیل دارید، که در این هفته همه مقدسین غیرقابل تصور نیست. چه کار می کنی؟ کارهایی که می خواهید انجام دهید یا کارهایی که باید انجام دهید؟ یا کارهایی که باید انجام دهید به سراغتان می آیند تا جرات انجام کارهایی که می خواهید را نداشته باشید؟

هورا، یک روز تعطیل! من روزها قبل منتظرش هستم، برنامه های زیادی می کشم: آن روز چه کاری نمی توانم انجام دهم؟ من می توانم به ده ها چیز سرگرم کننده فکر کنم که در غیر این صورت زمان کمی برای آنها دارم: شنا کردن در یک استخر زیبا، ساعت ها خواندن یک کتاب خوب، پیاده روی طولانی، رفتن به خرید به تنهایی، قدم زدن در اطراف شهری که اغلب نمی آیم، یک قطعه موسیقی جدید را تمرین می کنم، به هوای تازه در کنار دریا می روم. و بنابراین می توانم ادامه دهم و ادامه دهم. لذت بردن از یک روز تعطیل با انتظاری که من هنگام برنامه ریزی دارم شروع می شود.

اما همیشه موانع عملی بین رویا و عمل وجود دارد. از آنجا که لیست کارهایی که باید انجام دهم و به دلیل کمبود وقت یا تعلل اجازه داده ام آن را برای مدت طولانی درهم بریزم، همیشه بسیار طولانی تر است: بالاخره از شر آن کوه اتو خلاص شوید، زیرزمین را تمیز کنید، به پارک کانتینر بروید، خانه باغ را لکه دار کن، پرهای دستکاری که هفته ها مخفیانه بازی می کند، پشته های اضافی کتاب را مرتب می کند و تصمیم می گیرد چه چیزی را می تواند و چه چیزی را نمی تواند، تمیز کردن بزرگ در کمدهای آشپزخانه، پاک کردن به هم ریختگی ابدی خانه ، کارهای اداری مزاحم را انجام دهید، آن کفش های شکسته بالاخره زیپ را به کفاش می برند.




عکس: getty



روز مرخصی من هنوز فرا نرسیده است و من در حال حاضر در دوراهی هستم: تنبلی خودخواهانه را انتخاب کنم یا تعهد به وظیفه؟ هر چه انتخاب کنم، ناراحتی از آن من است: اگر سرزمین تنبل را انتخاب کنم، احساس گناه می کنم زیرا در جایی در درونم صدای کوچکی به من می گوید که تمام وقتم را مفید بگذرانم. اگر احساس وظیفه را انتخاب کنم، احساس می کنم به من ظلم شده است، زیرا هرگز حتی برای خودم وقت ندارم. می‌دانم خودسوزی کیفیت زیبایی نیست، اما از خودم قوی‌تر است. من هم می شنوم که می گویید این یک مشکل تجملی است: اگر مرخصی نمی گرفتم با چنین دوراهی هایی مواجه نمی شدم. حتی درسته اما الان آنقدر وظیفه شناس نیستم که بخواهم روزهای مرخصی ام را همینطور رها کنم.

فرقه بزرگ زحمتکشان

پشیمانی عمیق

همچنین همیشه تصمیم می‌گیرم که زود از خواب بیدار شوم تا بتوانم کارهای زیادی را انجام دهم و در شب بتوانم در یک روز تعطیل دلپذیر و/یا مفید با رضایت به گذشته نگاه کنم. اما فهرست کارهایی که در ذهنم ترسیم کرده‌ام به قدری گسترده است که از استرس انتخاب در رختخواب فلج می‌شوم. و سپس صبح را بی تصمیم بگذرانید. روزنامه کوچکی که اینجا می‌خواند، تلفنی که آنجا می‌چرخد، و قبل از اینکه بفهمم ظهر است – لحظه‌ای که به خودم می‌گویم: بیا، آن روز تعطیل با ارزش را هدر نمی‌دهی و در نهایت وارد عمل می‌شوی. اما به دلیل ساعت‌های از دست رفته و به دلیل اینکه فهرست کارهایی که در ذهن من وجود دارد طولانی‌تر از آنچه در یک روز امکان‌پذیر است است، شب‌ها با این احساس باقی می‌مانم که کمتر از آنچه می‌توانستم از روزم استفاده کردم. من واقعاً می توانم عمیقاً متأسف باشم.

ترند: تمام دنیا می خواهند “هیچ کاری انجام ندهند”

در مورد من، این نمی تواند به دلیل اخلاق کاری پروتستانی باشد، اما این یک نوع تفکر کارآمدی است که دوست دارم از شر آن خلاص شوم، زیرا اوقات فراغت من را خراب می کند. شاید به محض اینکه از مسابقه روزانه موش خارج می شوم و استرس ضرب الاجل خارج می شوم، ربطی به احساس خارج از کنترل بودن دارد، گویی که ناگهان در خلاء شناور می شوم و هیچ چنگالی ندارم، نمی دانم چه کاری باید انجام دهم. با زمان آزاد شده انجام دهید انگار سعادت بطالت را فراموش کرده ام، زیرا همیشه یک برنامه ریز با دستور کار در سرم وجود دارد، در حالی که در کودکی در رویاپردازی متخصص بودم. این چیزی است که من می خواهم دوباره فوراً به آن مسلط شوم.

آیا شما هم از این موضوع رنج می برید، خواننده عزیز؟ یا می توانید به راحتی تسلیم زندگی آرام شوید؟ و اگر چنین است، چگونه این کار را انجام می دهید؟ من دوست دارم بدانم. به ما ایمیل بزنید!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *